رادیو صدای انقلاب 900 | قبیله عشق: آرزو به دل ماندم از زیر قرآن ردش کنم
وقتی متوجه شدم قرار است برود، لباسهایش را خیس کردم که هر زمان سراغ لباسهایش را گرفت، بگویم خیس است. پنجشنبه بود که دیگر مطمئن شدم نمیرود. لباسهایش را پهن کردم. دیدیم یکدفعه لباسهای خیسش را پوشید. گفتم: «چه شده لباس پوشیدی؟» گفت...